۱۳۸۶ خرداد ۱۳, یکشنبه

"اسلام گيت منشعبين" جنگ با اسلام سياسي و جايگاه چپ سنتي و شرق زده ايراني

"اسلام گيت منشعبين"
جنگ با اسلام سياسي و جايگاه چپ سنتي و شرق زده ايراني

در دفاع از کمپين "ما از مذهب رويگردانيم" و سازمان اکس مسلم
محمد آسنگران
(1)
کمپين "ما از مذهب روي گردانيم" کمپين سازماني است که در آلمان به اسم
Zentralrat der Ex-muslime
فعاليت خودش را از ماه فوريه 2007 آغاز کرده است. ايده اين سازمان از يک سال قبل مطرح بود و نهايتأ با همکاري نزديک و تنگاتنگ چهار سازمان سکولار و ضد مذهب آلماني فعاليتش را در فوريه امسال آغاز کرد.اين سازمان بدنه اصلي اوليه اش را کادرها و اعضاي حزب کمونيست کارگري ايران و حزب کمونيست کارگري چپ عراق تشکيل داده اند. اما بعد از سه ماه فعاليت، تعداد اعضا آن از مرز 400 نفر گذشت. ترکيب اعضا اين سازمان از کشورهاي مختلف اسلام زده از جمله: ايران، عراق، عربستان، مراکش، آلمان، سوريه، ترکيه، سوئيس و... ميباشند. در اين ميان سازمان سکولاريست و ضد مذهب " جوردانو برونو" که يک سازمان بزرگ و مطرح در آلمان است بيش از بقيه، وقت و امکانات براي پيشبرد اين حرکت گذاشته است. اما با اين وجود بدون حضور يک شخصيت مطرح و شناخته شده مثل مينا احدي چنين سازماني فعلأ درست نميشد. هم اکنون اين سازمان يک تشکل ثبت شده و رسمي و پر سرو صدا در آلمان است

سايت اين سازمان قبل ازبرگزاري اولين کنفرانس مطبوعاتي آن در دسترس همگان قرار گرفت. کنفرانس مطبوعاتي اين سازمان روز 28 فوريه 2007 با سرو صداي خيلي زياد با سخنراني مينا احدي٬ آرزو توکر و ميکائيل شميت سالمون (از سازمان جوردانو برونو) برگزار شد. در اين کنفرانس حدود صد خبرنگار از رسانه هاي مختلف جهان حضور داشتند

انعکاس مطبوعاتي فعاليتهاي اين سازمان جهاني شده است. اگر چه مرکز ثقل فعاليت اين سازمان فعلأ در آلمان است. تا کنون همه رسانه هاي مهم خبري و سياسي آلمان از اين حرکت گزارش مصاحبه و رپرتاژ با رهبران اين سازمان منتشر کرده اند. اما ابعاد و سروصداي اين کمپين اکنون جهاني شده است. شاخه اسکانديناوي اين سازمان در اوخر ماه مه 2007 آغاز بکار کرد و بزودي در انگلستان هم کارش را آغاز ميکند. تا کنون به زبانهاي آلماني٬ انگليسي٬ فارسي٬ عربي٬ هلندي، دانمارکي، نروژي، فنلاندي، سوئدي کردي و.... مطالب و مصاحبه و گزارشات متعددي از فعاليت و اعلام موجوديت اين سازمان در جامعه منتشر شده است. در آلمان روزانه چندين گزارش٬ مطلب٬ مصاحبه و رپورتاژ در دفاع و يا مخالفت با اين سازمان در رسانه هاي آلماني زبان پخش ميشود. همين اتفاق اکنون در کشورهاي اسکانديناوي در حال گسترش است و اميدواريم بزودي در انگلستان با قدرت بسيار بيشتري اين کمپين آغاز بکار کند

در ميان جريانات سياسي اپوزيسيون در آلمان سازمان اکس مسلم و کمپين "ما از مذهب رويگردانيم" پر سرو صداترين حرکت در آلمان است که در ابعادي ميليوني مردم از فعاليتهاي آن مطلع شده اند. تقريبأ ميتوانم بگويم هيج رسانه مهمي در آلمان وجود ندارد که در مورد اين سازمان و فعاليتهايش عليه اسلام سياسي چيزي نگفته و ننوشته باشد. اخيرأ هم به وسيله سخنگويان اين سازمان کمپين عليه حجاب کودکان٬ عليه قتلهاي ناموسي و عليه مدارس مذهبي و عليه ساختن مساجد شروع شده است

علاوه بر رسانه هاي آلماني زبان تاکنون تعدادي از مهمترين رسانه هاي جهاني با مسئولين اين سازمان به ويژه مينا احدي مصاحبه و يا رپرتاژ تهيه و پخش کرده اند. از جمله تلويزيون
CNN
خبرگزاري رويترز٬ خبرگزاري رسمي آلمان
dpa
٬ راديو بين المللي بي. بي. سي.، وال استريت ژورنال آمريکا، ليبراسيون فرانسه٬ نشريه سراسري کانادا به اسم "گولوب اند مايل" و..... نشريات هفتگي شپيگل، اشترن٬ فوکوس، و ..... تلويزيونهاي مهم
-RTL,-WDR,-ARTE,-ZDF-,NTV, RTL4 ,N24, RTL,
و.... نشريات و رسانه هاي متعدد ديگري که به منظور طولاني نشدن مطلب از اسم بردن آنها صرف نظر ميکنم. علاوه بر اينها وجود هزاران لينک اينترنتي به زبانهاي مختلف ابعاد اين فعاليت را بيشتر نشان ميدهد. علاقه مندان ميتوانند اطلاعات بيشتر را از سايت سازمان اکس مسلم آلمان
و يا همين آدرس با دات کام در اسکانديناوي و
دريافت کنند

سوال اين است چرا اين سازمان در مدت کوتاهي اين چنين مطرح و در ابعادي جهاني سرو صدا به پا کرد.؟
جواب درست به اين سوال اهميت و جايگاه اين نوع فعاليت و زمينه هاي اجتماعي آنرا براي ما عيان خواهد کرد. علاوه بر اينکه ما در مورد خودمان چه ميگوئيم٬ به نظرم خبرنگار وال ستريت ژورنال آمريکا در مصاحبه با مينا احدي جواب دقيقي به اين مسئله داده است:" يک جنبش سکولاريستي و آگرسيو در اروپا عليه دخالت مذهب بويژه عليه اسلام سياسي در حال شکل گيري است، شما مهمترين و پرسروصداترين سازمان اين جنبش در اروپا هستيد" اين خبرنگار مسئله را درست ديده است. اي کاش چپ شرق زده و عقب مانده ايراني هم به اندازه اين خبر نگار عقل و درايت داشت

:پايه هاي مادي و اجتماعي اين حرکت
يک جنبش و حرکتي جهاني عليه دخالت مذهب و فرهنگ پست مدرنيستي و نسبيت فرهنگي به حرکت در آمده است. مردم از آينده زندگي خود و از اسلام سياسي ميترسند از ميليتاريسم آمريکا بيزارند و از نقش کليسا دل خوشي ندارند. اميدي به احزاب پارلماني براي تغيير ندارند. متاسفانه اغلب احزاب و سازمانهاي چپ جوامع غرب از سر "ضد امرياليست" بودن اکثر اوقات در کنار جريانات اسلامي و يا با سکوت در مقابل آنها ظاهر شده اند. ناگفته نماند اين چپ هر اندازه در مقابل شيخ نصرلله و حزب الله سر تعظيم فرود مياورد در مقابل کمونيستهاي کارگري دهن دريده و بي پرنسيب است. چپ سنتي شرق زده ايراني از اينها هم عقب مانده تر و حاشيه اي تر و بي ربط تر به دنياي موجود است. اين جريانات به هر نسبتي از جامعه دورتر و ايزوله تر باشند به همان اندازه بي پرنسيب تر و پرت تر حرف ميزنند

اما در بيرون دنياي ماليخولياي اين "چپ"، جامعه بعد از فاجعه 11 سپتامبر دچار شوک عميقي شده است. مدتي بعد از آن واقعه جامعه وارد فکر کردن و تعمق و تلاش براي يافتن راه حل شد. يک اليت معترض و روشن بين بعد از اين شوک عميق و ترس از آينده جامعه بشري٬ به بازبيني و يافتن راه حل روي آورده است. جامعه به اين راه حل نياز دارد. برخلاف چپ حاشيه اي همه گرايشات اجتماعي تلاش ميکند به اين نياز جواب خود را بدهد. نياز به وجود اين چنين سازماني از اينجا ناشي ميشود. خود اين سازمان برآمد تشکيلاتي و سازماني گوشه اي از اين جنبش عظيم اجتماعي است

براي ما امکاني که وجود داشت اين بود که ما با اتکا به تئوريهاي منصور حکمت در نقد اسلام سياسي و دنياي بعد از 11 سپتامبر و با توجه به اينکه هيچ وقت به نسبيت فرهنگي و سياستهاي پست مدرنيستي توهمي نداشتيم و با توجه به اينکه جامعه هميشه ما را با نقد راديکال و ماکزيماليست اين گرايشات ميشناسد٬ توانستيم جوابي درست و به موقع به اين نياز اجتماعي بدهيم. به همين دليل در مدت کوتاهي در راس چنين چنبشي قرار گرفته ايم که ابعادي جهاني دارد. اين مقطع از تاريخ بشر يک نقطه عطف مهم و تعيين کننده در جامعه و در ابعادي جهاني است. ما اين نياز را تشخيص داديم و جواب راديکالي را در مقابل جامعه قرار داده ايم. اما کسي که اين جنبش را نمي بيند نيازي به جواب دادن و فعاليت کردن در تقويت آن هم اساسأ برايش مطرح نميشود. نمونه تيپيک اين پا در هواي و هپروتي حرف زدن نزد حزب آقاي مدرسي (منشعبين) به وفور پيدا ميشود. خواندن آنها براي مزاح بد نيست

مطرح شدن اين سازمان و پر سروصدا بودن کمپين ما از مذهب رويگردانيم، بدون يک جنبش اجتماعي عليه دخالت مذهب در زندگي مردم در ابعادي وسيع٬ بدون نياز جامعه و حساسيت جامعه به اين موضوع و بدون نياز جامعه به تغيير راديکال٬ قطعأ اتفاق نمي افتاد. اين امر بايد روشن باشد بدون چنين جنبشي سازمان اکس مسلم يا تشکيل نميشد و يا اگر تشکيل ميشد اين چنين ابعادي پيدا نميکرد

تشخيص درست و جواب به نياز اين جنبش بود که ما و شخصيتهاي ما را به سخنگويان آن تبديل کرده است. در اين دوره و در شرايط فعلي دنيا، بايد تاکيد کنم فقط کمونيستهاي کارگري ميتوانستند اين جواب قاطع و روشن و ماکزيماليست را بدهند. جريانات ضد مذهب کم نبوده و کم نيستند. سکولارها و آتئيستها انواع سازمانهاي کوچک و بزرگ دارند. شخصيتهاي مطرح، نويسندگان سکولار٬ هنرمندان با اسم و رسم و منتقد اسلام سياسي و ميليتاريسم آمريکا و ... کم نيستند. اما تنها جرياني که بطور جدي مطرح شده است و در راس اين جنبش قرار گرفته است ما هستيم. ما کمونيستهاي کارگري. دليل اين اتفاق اين است که ما تمام تصوير را داريم. ميدانيم چکار کنيم و ميدانيم قدم بعدي را چگونه برداريم. ميدانيم با کدام اسم به جنگ هيولاي اسلام سياسي برويم. اين نه تبليغ و پروپاگاند که يک حقيقت است. اگر کسي اين جنبش را در اين ابعاد نبيند نميتواند وارد چه بايد کرد و قدمهاي بعدي آن بشود. کسي که اين جنبش را نميبيند هر حرکت و اقدامي را در چهار چوب محدود سکتي خودش و ضرر و زيان سکت خودش ارزيابي ميکند. دنيا براي اينها کل بشريت نيست، جواب آنها هم قاعدتأ جواب به نيازهاي انسان امروز نيست. سکت و محفل خودشان کل دنياي اينها را تشکيل ميدهد

قبل از هر تحليل و ارزيابي از سازمان اکس مسلم و کمپين ما از مذهب رويگردانيم و چگونگي قرار گرفتن در راس يک جنش اجتماعي تحول خواه٬ لازم است اول اين جنبش را ببينيم و به رسميت بشناسيم. اين کليد هر سياست٬ پلاتفرم٬ استراتژي و اقدام عملي است. پيروزي اين حرکت و به سرانجام رساندن آن در گرو پذيرفتن اين تصوير و به رسميت شناختن اين جنبش عظيم اجتماعي است. ميدانم که چنين انتظاري از چپ شرق زده و نيمچه مذهبي اضافي است. اما جامعه و بشريت متمدن هيچ وقت منتظر اين محافل سرگردان و فريز شده در يخچالها نبوده است. اينها به زيستن در حاشيه جامعه عادت کرده اند. رقابتها و طلاق گرفتن و ازدواج کردن محافلشان با هم بسيار بيشتر از تحولات اجتماعي آنها را به تکاپو ميندازد. اگر دنيا را آب ببرد اينها تکان نميخورند، زيرا فضاي فکريشان بشدت محدود و وسعت ديدشان به اندازه ابعاد همان محافلشان است. علاوه بر اين فرهنگ شرق زده و عقب مانده محافلشان آنها را در مقابل تحولات عظيم اجتماعي کور کرده است. با اين فضاي عقب مانده فکري اينها تحولات بعد از 11 سپتامبر و جنبش اجتماعي ضد مذهبي کنوني را يا نميبينند ويا دوست ندارند ببينند که اسلام سياسي مورد تعرض قرار گيرد. زيرا سازمانهايي از نوع حزب الله از منظر اين "چپ" در مقابل "امپرياليسم مقاومت ميکند، مدرسه ميسازد، چتر حمايت از مردم است، و پوزه امرياليستها را به خاک ميمالد". جنبش اسلام سياسي به دليل جنگش با "امپرياليستها" محبوب اين چپ شده است

بنابر اين جنبش سکولاريستي و جنبش عليه دخالت مذهب در زندگي مردم و رهبري اين جنبش در دنياي امروز بويژه در دنياي پس از 11 سپتامبر نميتواند مورد نفرت اين "چپ" واقع نشود. قدم اول در مورد جنگ آخر عراق اينها گفتند اين جنگ جنگ تروريستها نيست. به نظر آنها اين جنگ فقط قلدري آمريکا بود و بس. اعلام کردند که اسلام سياسي در اين جنگ دخالتي ندارد. جنگ آمريکا و متحدينش در عراق از نظر اينها يک طرفه بود. اسلام سياسي از منظر اينها تقصيري نداشت. قدم بعدي اعلام کردند که حزب الله مدرسه ميسازد و چتر حمايتي مردم است. و بالاخره اعلام کردند چرا در حق جمهوري اسلامي دو پل مورال بکار گرفته ميشود اگر پاکستان و اسرائيل بمب اتم دارند چرا جمهوري اسلامي نداشته باشد. مشکلشان اين نبود که وجود بمب اتم و نيروگا هاي اتمي براي بشريت خطر ناک است. مشکلشان سرنوشت مردم نبود. وسط دعوا بر سر بمب اتم، آنها طرفدار عدالت داشتن بمب اتم شده بودند. اکنون در مخالفت با ما ميگويند اگر مبارزه عليه مذهب ميشود چرا فقط اسلام سياسي را مورد حمله قرار ميدهيد، چرا مذاهب ديگر به اندازه اسلام سياسي مورد حمله قرار نميگيرند. اينجا هم طرفدار "عدالت" شده اند. اين چپهاي "عادل" مشکلشان اين است که چيزي از دنياي امروز نياموخته اند. روندهاي پايدار تحولات سياسي را نميتوانند ببينند و يا دوست ندارند ببينند
اين چپ در خوشبينانه ترين حالت اسلام سياسي و جنبش اسلامي را يک مذهب مثل ديگر مذاهب معرفي ميکند. اينها سياست را کنار گذاشته و دنيا را ايدئولوژيک ميبينند. به همين دليل نقدشان به ما اين است که چرا عليه جريانات اسلامي بيشتر فعاليت ميکنيم و مبارزه عليه کليسا و ديگر مذاهب خرافي دنيا را به همين سياق به چالش نميطلبيم. مشکل اينجا بازهم "عدالت خواهي" اين چپ است. چپي که به لانه هاي خود خزيد و از دور دنيا را با دوربين نگاه ميکند نميتواند بفهمد که اسلام سياسي چه بلاي بر سر جامعه آورده است. و به همين دليل نميتواند بفهمد سازمان اکس مسلم با تابو شکني و فعاليت سياسي نه تنها فلسفي، عليه اسلام و جنبش اسلامي چه جايگاهي دارد. اينها نميبيند که اسلام سياسي تنها يک مذهب نيست اين يک جنبش سياسي ارتجاعي و خطر ناک است که کل چهره دنيا را دستخوش تحول کرده است. اينها جنگ دو قطب تروريستي در ابعاد جهاني را نميبينند و تلاش ميکنند اطرافيانشان را با اين تصوير بار بياورند که مقصر در اين دنيا فقط آمريکاي جهانخوار است و بس. زيرا اسلام و اسلام سياسي خودي و شرقي است. در مقابل اين "جهانخواران" مقاومت سازمان ميدهد و سرپناهي در مقابل صهيونيستها ساخته است

با اين تفاسيل در دنياي امروز و وجود دو قطب تروريستي و تهديد جهان متمدن بوسيله آنها رهبري جنبش سکولاريستي، آته ايستي و جنبش خلاصي فرهنگي و ضد مذهبي نميتواند در دست يک جريان ليبرالي و يا چپ نيمه اسلامي باشد. جرياني که به نسبت اين دو قطب فقط به يکي حساس است خواه ناخواه در کنار آن يکي قرار ميگيرد. آوانس دادن آقاي مدرسي به حزب الله دليلش تغيير فلسفي عقايد غير مذهبي او به مذهبي نبود. بلکه به دليل تحليل او از دنيا و تفاسير سياسي اي بود که در بالا به آن اشاره کردم

بنابر اين رهبري جنبش سکولار و ضد دين براي رسيدن به اهدافش ناچار است و بايد عليه هر دو قطب تروريسم اسلامي و تروريسم دولتي به رهبري آمريکا باشد. و به همين اعتبار نميتواند به جريانات حواشي اين دو قطب هم بي تفاوت بماند. اين جنبش سکولاريستي و آتئيستي که سازمان اکس مسلم در راس آن قرار گرفته است بخشي از همان قطب سوم و جهان متمدن است که با نقدي راديکال و افقي روشن و آلترناتيوي انساني وارد ميدان سياست شده است. اما در عين حال رهبري اين جنبش قرار نيست فقط فعاليت فرهنگي بکند. قرار نيست فقط منتقد ديگران باشد و از آنها بخواهد خودشان را اصلاح کنند. قرار نيست ما وقتمان را به نقد اين چپ حاشيه نشين و غير اجتماعي که ربطي به دنياي و درد و مرگ امروز مردم ندارد صرف کنيم. اين جنبش ضد مذهبي و رهبري آن بايد مدعي نوع ديگري از زندگي٬ نوع ديگري از قانون و تغيير راديکال تمام قوانين تبعيض آميز و غير انساني کنوني و مدافع حقوق جهانشمول انسان براي همه مردم باشد. رهبري اين جنبش ميتواند و بايد به عنوان زبان گوياي مردم معترض به وضع موجود و انسانهايي که از آينده نگران هستند باشد

قدرتمند شدن اين جنبش کمک ميکند که جريانات چپ و کمونيستي ميداني براي ابراز وجود اجتماعي پيدا کنند. طبعأ جريانات چپ سنتي و حاشيه اي نميتوانند اهميت اين حرکت را درک کنند. چپهاي سنتي در آلمان اولين نمونه اش را عليه سازمان اکس مسلم اين چنين بيان کردند: "اين سازمان در راستاي سياست آمريکا عليه اسلام سياسي فعاليت ميکند. عليه اسلام مبارزه کردن چرا در اروپا؟ اين کار در عربستان خوب است اما در اروپا به معني هم آهنگي با امرياليستها است" دوم خرداديهاي خجول مقيم آلمان هم نوشته اند: "اين اقدام براي مطرح کردن حزب کمونيست کارگري است که بعد از کنفرانس برلين "منزوي" شده بود!" اسلاميها هم گفته اند اينها کافر هستند و براي پيدا کردن اسم و رسم اين کار را ميکنند. جريانات افراطي تر اسلامي هم فتواي قتل صادر کردند. چپ شرق زده و عقب مانده ايراني با عقب ماندگي فکري و جنبشي اش در همين چهار چوب به عمليات ايزايي عليه کمونيستها پرداخته و ميرزا بنويس جنبش اسلام سياسي شده است. نمونه برجسته آن حزب آقاي مدرسي است. در بخش بعدي نگاهي به مواضع اينها خواهم داشت
ادامه دارد
3 june2007

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر